* منتشر شده در ششمین شماره از دوره جدید نقدسینما
| جایی که یک هنرمند می تواند دِین خودش را به اسلام امروز ادا کند و اثرش را از یک روایت تاریخی به دیالکتیک تاریخی تبدیل کند |
نخست اینکه سینمای ما هیچوقت نباید مزیت نسبیاش را فراموش کند. مزیت نسبی سینمای ایران «داستان» است؛ هم جانمایهی داستان، هم کشش
داستان و هم دیالوگ، هر سه مزیت نسبی سینمای ایران محسوب میشوند و پروداکشن بار بر اینها است.
به نظر میرسد ضعف اصلی فیلم محمد رسولالله در کشش داستان است به نحوی که در میانه، فیلم بهشدت از ریتم میافتد و به هیچ وجه نشانی از بیست دقیقهی طلایی آغازین ندارد. بخشی از این نبود کشش، محصول وفاداری به تاریخ و بخشی از آن محصول آگاهی بیننده از تاریخ و نتیجهی داستان است که البته گریبانگیر همهی فیلمهای تاریخی است.
باید قبول کنیم دست «مجید مجیدی» بهخاطر وفاداری به متن مقدس و تاریخ، آنقدر باز نبوده که بتواند یک خط سیر داستانی واضح را با فراز و فرود و گرههای مشخص و منطبق با کلیشههای آکادمیک، به فیلم خود اضافه کند. با این حال انصاف حکم میکند این روایت آهنگین تاریخ را ببینیم که پایبندی مجیدی را به اصالت تاریخی دلنشینتر کرده و او را در وفاداری به متن و تاریخ مقدس بستاییم.