مجله‌ی تخصصی نقد سینما

نقدسینما؛ مجله ی تخصصی سینما و تلویزیون
یادداشت سردبیر
کوفته ی مادر جعفر | محمدرضا رضاپور | سرمقاله شماره ششم نقدسینما | بهمن و اسفند 94 | ساعت دو بعدازظهر بیست‌وسوم تیرماه 1394 است. شبکه‌ی ملی خودمان تیتر زده است «بیانیه‌ی مشترک جمع‌بندی مذاکرات هسته‌ای» و شبکه‌های غربی نوشته‌اند «توافق هسته‌ای». لوران فابیوس همچنان لبخند می‌زند. در صفحات مجازی سلبریتی‌های ایرانی هم همه لبخند می‌زنند؛ احتمالاً برای گفتگوی آسان و تعامل سازنده با جهان. و من باز هم به یاد فراز مشهوری از مستند این یک فیلم نیست، که اتفاقاً به لیست اولیه‌ی بهترین مستند سال اسکار 2013 راه پیدا کرد می‌افتم. سکانس مشهوری که به نظر نگارنده، صادقانه‌ترین فراز و اعتراف زندگی سینماگران ایرانی و مستوجب دریافت چند اسکار هم‌زمان است. «جعفر پناهی» درحالی‌که با دوربین تلفن همراهش مشغول فیلم‌برداری از همکار مستندسازش است می‌گوید: یک‌دفعه [با رخشان بنی‌اعتماد] گفتیم بیکاریم، چی‌کار کنیم؟ گفت: آشپزخانه‌ی سیار بزنیم! گفتم: یعنی چی آشپزخانه بزنیم؟ گفت: یک وَن می‌گیریم و تو خیابون می‌ایستیم و می‌نویسیم آشپزخانه‌ی سیار هنرمندان سینما. بعد قرار شد هرکسی یک کاری بکند. هرکسی یک غذایی بپزد. به من گفتند: تو چه غذایی می‌پزی؟ گفتم: من که آشپزی بلد نیستم. بعد فکر کردم و گفتم: اما مادرم کوفته‌های خیلی خوبی می‌پزه. گفت: خب! تو مِنو می نویسیم: کوفته ی مادر جعفر

۱ مطلب با موضوع «مجله خبری» ثبت شده است

«محمدعلی کِلِی» (Muhammad Ali Clay) در سال 1979، همان زمان که از دنیای قهرمانی بوکس، و از فریاد تشویق و رقص نور هیجان‌انگیز سالن‌های مبارزه خداحافظی کرد، از دنیا رفت. پنجاه ‌سال پس از شهادت دوست صمیمی‌اش، «مالکوم ایکس» (مالک شباز-Malcom X) -فعال سیاهپوست و مسلمان مدافع حقوق آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار که پدرش به دست گروه نژادپرست کوکلوس‌کلان‌ها به قتل رسیده بود- که عامل اصلی آشنایی او با اسلام بود. رابطه‌ای که «رَندی رابرتز»، نویسنده‌ی آمریکایی، با عنوان «برادران خونی» برای توصیف آن استفاده می‌کند...
و چهل‌وهفت‌سال پس از قتل «مارتین لوترکینگ» (Martin Luther King)، رهبر جنبش حقوق مدنی آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار. همان سخنران پرهیجانی که در ۲۸اوت۱۹۶۳، در گردهمایی بزرگ طرفداران تساوی حقوق سیاه‌پوستان و سفیدپوستان در برابر بنای یادبود «لینکلن» در واشنگتن، در حضور افراد مشهوری همچون «مارلون براندو»، «جیمز بالدوین»، «هری بلافونته» و «چارلتون هستون» (که بعدها به اردوگاه محافظه‌کاران پیوست و با پذیرفتن ریاست تشریفاتی لابی اسلحه و «انجمن ملی تفنگ»، به نمادی از میلیتاریسم آمریکایی تبدیل شد)، در یک سخنرانی ۱۷دقیقه‌ای که با نام «رؤیایی دارم» مشهور شد از آرزوهایش برای تحقق ابتدایی‌ترین حقوق انسانی در ایالات‌متحده سخن گفت.
لوترکینگ، قبل از مرگش، با طعنه به جمله‌ی معروف «توماس جفرسون»، سومین رئیس‌جمهور ایالات‌متحده، گفته بود: «حالا وقت آن رسیده که گفته‌ی تو مبنی بر این‌که "همه انسان‌ها برابرند" را در عمل هم ببینیم...»
و محمدعلی هم در آخرین اظهارنظر سیاسی‌اش در واکنش به حرف‌های ضداسلامی «دونالد ترامپ»، نامزد ریاست‌جمهوری آتی آمریکا، گفته بود: «ما به‌عنوان مسلمان باید مقابل کسانی که می‌خواهند از اسلام برای رسیدن به هدف‌های مقطعی خودشان استفاده کنند بایستیم. این آدم‌ها، افراد زیادی را از راه شناخت اسلام منحرف کرده‌اند».
‏(Muhammad Ali)، (Malcom) و (Martin)، هر سه (M) معروف جامعه‌ی سیاهپوستان آمریکا در دهه‌های میانی و پایانی قرن بیستم، حالا آرام خوابیده‌اند؛ بدون این‌که پایان نژادپرستی افسارگسیخته‌ی انگلوساکسون‌ها را با چشم خود ببینند و بدون این‌که رؤیاهایشان برای آزادی‌های مشروع و تأمین حقوق سیاهپوستان محقق شده باشد؛ دورانی که شاید دیر اما سرانجام فرا خواهد رسید:
«من جزیی از آمریکا هستم که شما من را به رسمیت نمی‌شناسید اما به من عادت می‌کنید. سیاهپوست، با اعتمادبه‌نفس و جسور. نامم برای خودم است نه برای شما. مذهبم از آن من است نه برای شما. اهداف من اختصاصی است. به من عادت خواهید کرد...»



  • هیأت تحریریه